سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: «من پسرم را هم مثل خودم سیّد محمّد مشکوة (مشکات) نامیدم، چون در ولایت ما از قدیم رسم بود که اگر بچه‬ ‏ای که نطفه‌‏اش بسته شده بود، قبل از این‏که متولد شود، پدرش می‌مُرد، آن بچه را اگر پسر بود، به نام پدرش می‌نامیدند. من پسرم را به نام خودم نامیدم که مرا مُرده فرض کند و روی پای خودش بایستد.»

مقام علمی محمد مشکوه، باعث نشد شانی بالاتر از دیگران برای خود قائل شود و او را به عالمی متواضع و سخت کوش تبدیل کرده بود.

سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی
عکس محمد مشکات (پسر)

در میان دانشجویان دانشکده معقول و منقول

سیّد محمّد مشکات در ۱۷ بهمن ۱۲۸۰ شمسی (بیست و هفتم شوال ۱۳۱۹ هجری قمری) متولد شد. زادگاه او بیرجند _حاکم‏‬ نشین قائنات_ بود، که روزگاری از مراکز شیعیان اسماعیلی بوده و بعدتر سربداران سبزوار که شیعه اثنی عشری بودند، اداره اش می‌کردند و نامش کرسی ایالت قهستان شد؛ از قرن دهم به بعد «حاکم‏نشین قائنات» نامیده می‌شد.

محمد، تحصیلات و دروس طلبگی و مقدمات صرف و نحو و معانی و بیان را در مدرسه معصومیه زادگاه خود گذراند، پیش استادانی مانند مرحوم آیت‏اللّه‏ شیخ محمّدباقر گازاری (آیتی) بیرجندی، مرحوم حاج شیخ هادی (هادوی) بیرجندی. پس از تکمیل تحصیلات خود در بیرجند، به حوزه علمیه مشهد رفت از محضر مرحوم ادیب نیشابوری و آقازاده خراسانی استفاده کرد. در سال ۱۲۹۹ شمسی از مشهد به تهران آمد و در مدرسه محمودیه مستقر شد و تحصیل معقول و منقول را در حوزه تهران ادامه داد. سپس وارد مدرسه سپهسالار جدید (مدرسه شهید مطهری کنونی) شد. در ۱۳۱۱ به دعوت وزارت معارف وقت، مدرس همان مدرسه شد و تا هنگام گشایش رسمی دانشکده معقول و منقول، به تدریس شرح منظومه حکمت حاج ملأ هادی سبزواری، شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، و بخش الهیات شفای ابن سینا مشغول بود.

پس از تعطیل مدرسه معقول و منقول، عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران شد و به تدریس فقه و اصول در این دانشکده پرداخت. سرانجام، به همراه اساتیدی چون مرحوم سیّد محمّدکاظم عصار، بدیع‏الزمان فروزانفر، میرزا محمود شهابی خراسانی، جلال همایی، آقا محمّد سنگلجی و دیگران به استادی دانشگاه رسید و در دانشکده الهیات به تدریس معقول و در دانشکده حقوق به تدریس فقه اسلامی پرداخت، تقریراتی در حقوق خانواده و بیع از وی به چاپ رسیده است که جنبه درسی داشت هم اکنون در گنجینه اسناد دانشکده الهیات تابلویی برای معرفی این استاد با عکس و نمونه امضای او قرار گرفته است.

سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی

سید محمد را با علاقه اش به نسخه‬ ‏شناسی و عشقش به کتاب‌های خطّی می‌شناختند، او تصنیفات و تألیفات و تصحیحات زیادی داشت، در فلسفه و کلام و تاریخ صاحب‏نظر بود و شعر هم می‌گفت. مهم‌ترین کارش اما گردآوری و معرفی نسخه‌های خطّی بود، که تمام دارایی خود را صرف آن کرد و سرانجام آن کتاب‌های خطّی گران‏قیمت را بخشید به دانشگاه تهران؛ با این شرط که دانشگاه گنجینه‏ای مستقل برای حفظ نسخه‌های خطّی درست کند و آنها را به درستی در آن مرکز نگاه دارد برای استفاده اهل دانش و فرهنگ. اینطور بود که زمینه را فراهم کرد برای تأسیس کتابخانه‏ی مرکزی این دانشگاه.

رئیس وقت دانشگاه تهران علی‌اکبر سیاسی، آنها را به مثابه سنگ بنای بخش نسخ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و پایه تأسیس کتابخانه قرار داد؛ به علت آن‏که هر یک از دانشکده‌های دانشگاه کتابخانه‏ای مستقل داشت، قرار کلی بر آن شده بود که کتاب‌های خطّی و آثار مربوط به ایران به شکل مرکزی فراتر از کتابخانه‌های دانشکده‌ها، در محل ثابتی جمع‏آوری شود و از نظر مدیریت، جزئی از «اداره انتشارات و روابط دانشگاهی» باشد، که رئیس آن در آن زمان دکتر پرویز ناتل خانلری بود.

سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی
توصیه نامه محمد مشکات برای محمدتقی دانش پژوه

از گنجینه اسناد دانشکده الهیات دانشگاه تهران

سرانجام، زیر نظر هیأت رئیسه دانشگاه تهران مقدمات فهرست‏نویسی کتب خطّی اهدایی مرحوم مشکات فراهم شد، محمدتقی دانش‌پژوه که معاون کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران و شاگرد و همکار و دوست مشکوه بود، به مدیریت و صاحب‌جمعی آن منصوب شد. همزمان هم برای بیان اهمیت کتاب‌های خطی و شناسایی آنها، محمدتقی دانش‌پژوه و علینقی منزوی توسط خود مشکات معرفی و برای فهرست‌نگاری آن مجموعه برگزیده شدند. این دو نفر در مدت هشت سال آن نسخه‌ها را فهرست نویسی و در هفت مجلد گردآوری کردند.

مشکات کتاب را خوب می‌شناخت، ماجراهای خرید کتاب‌های خطی او زیاد است، وقتی برای خرید کتاب خطّی که وصف آن را شنیده بود، رنج سفر را از تهران به اصفهان به جان خریده بود و شب دیر هنگام به محل رسیده بود. شب را پشت در خانۀ دارندۀ آن نسخه خطّی بیتوته کرده بود که مبادا فرصت از کف او بیرون برود و دیگری زودتر از او آن کتاب را بیابد و بخرد! به گفته اکبر ثبوت او تمام دارایی اش را برای خرید کتاب‌های خطّی صرف کرد. این جمله را سر کلاس درس گفته است: «سفیه کسی‏ست که صرفه و غبطه مالی خودش را نداند و خلاصه قدر پول را نشناسد. با این حساب، من سفیه هستم که قدر پول را نمی‌دانم و کتابی خطّی را که منافع شخصی در آن ندارم، می‌خرم. پس من سفیه‬ ‏ام که اتوبوس‏‬ نشین‬ ‏ام ولی بابت کتاب، بی‏دغدغه پول می‌دهم!» او مجموعه هزار و صد جلد کتاب خطّی را طی زمانی نزدیک به بیست سال، خریده بود.

سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی

نظامنامه جدید وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در سال تحصیلی ۱۳۱۴_۱۳۱۳ ابلاغ شد و بر آن اساس، تدریس در دانشکده‌های دانشگاه تهران مشروط به داشتن مدرک دکتری یا تصدیق اجتهاد شد. مشکات و عده‏ای از استادان که مرتبه شأن بالاتر از این مباحث بود، رساله‌ها و پایان‌نامه‌هایی نوشتند که تصدیق معادل دکتری به ایشان داده شد. در سال‌های پایانی پادشاهی رضاخان که به خاطر قانون متحدالشکل شدن البسه، روحانیان برای پوشیدن لباس روحانیت باید اجازه اجتهاد یا اجازه حدیث می‌گرفتند، محمد مشکات از آیت‏‬ اللّه‏ سیّد ابوالحسن اصفهانی و آیت‏‬ اللّه‏ ضیاءالدّین عراقی و آیت‏‬ اللّه‏ سیّد محمّد حجت کوه‏‌کمره‏‌ای چندین تصدیق اجتهاد و از مرحوم علاّمه حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی اجازه حدیث گرفت. این اجازات به اصطلاح اهل درایه، از جمله «عوالی» بود، یعنی شخص مُجاز را در زنجیره اتصال اسناد به معصوم با کم‌ترین تعداد سلسله اسناد به معصوم متصل می‌کرد.

محمد مشکات طبع شعر هم داشت و عضو انجمن ادبی ایران هم بود؛ هر چند به سیاق علمای بزرگ هیچ‏گاه به خاطر شاعری شهرت نیافت. او تالیفات زیادی دارد، از جمله: کلمه التوحید لرفع التردید (۱۳۰۵)؛ مشکوة الاسرار فی حل عقد الاسفار (۱۳۰۵)؛ روانشناسی (ترجمه رساله عشق ابن‏سینا؛ ترجمه ضیاءالدّین دری، تصحیح میرزا محمود شهابی، ۱۳۱۵)، الوجیزه (در درایه، از شیخ بهایی، ۱۳۱۶)؛ رگ‏شناسی یا رساله در نبض (ابن سینا، ۱۳۱۷)؛ فواید الدریه (شامل چند رساله از ابن سینا، ۱۳۱۸)؛ دره الاخبار و لمعه الانوار (ترجمه تتمه صوان الحکمه، اثر ابوالحسن علی بن زید بیهقی، ضمیمه مهر سال پنجم، ۱۳۱۸)؛ وصیت‏نامه محمّدباقر مجلسی (ضمیمه سالنامه ۱۳۲۳)؛ دره التاج لغره الدباج (تألیف قطب‏الدّین شیرازی، جلد اوّل، ۱۳۲۰)؛ دانشنامه (قسمت طبیعیات، از ابن سینا، ۱۳۳۰)؛ دانشنامه (قسمت منطق، از ابن سینا، ۱۳۳۱)؛ تقریرات کتاب بیع (از کتاب شرایع، ۱۳۳۲)؛ تصحیح و تعلیق و مقدمه بر کتاب کلید بهشت، تألیف قاضی سعید قمی، مقدمه و چاپ صحیفه کامله سجادیه، مقدمه بر المحجة البیضاء فیض کاشانی در چهار جلد، مجموعه اشعار به خطّ طاهر خوشنویس، نمونه مختصری از غزل و مثنوی و رباعی (گردآورنده اکرم مهین، به همت سیّد محمّد مشکوة ۱۳۳۶)؛ ارسطاطالیس حکیم، نخستین مقاله ما بعد الطبیعه موسوم به مقاله الالف الصغری (ترجمه اسحق بن حنین با تفسیر یحیی بن عدی و تفسیر ابن رشد با تفسیر و تحقیق و مقدمه و ترجمه سیّد محمّد مشکوة، ۱۳۴۶)؛ فعلیت و امکان در عقد وصع و آرا فارابی و ابن سینا (۱۳۵۶) و…

سیدمحمد مشکات و روایت یک‌شب تا صبح انتظارش برای نسخه خطی

او هم‏زمان با تدریس در دانشگاه تهران در مدرسه عالی سپهسالار نیز به تدریس فلسفه اشتغال داشت. بسیاری از استادان و بزرگان و پیشکسوتان امروز مانند دکتر مهدی محقق نزد او تحصیل کرده‏اند. سرانجام در ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و مدتی به تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) پرداخت که آن زمان مرحوم دکتر سیّد حسن امامی (پس از بازنشستگی از دانشگاه تهران) رئیس آن دانشگاه بود، امّا مشکات به دلیل نیاز به مراقبت‌های پزشکی از ۱۳۵۱ به بعد مقیم لندن شد و گاهی یکی یا دو بار در سال به تهران بازمی‏گشت. آنجا در شب‌های محرم و احیا در منزلش مجالس روضه‏‬ خوانی برقرار می‌کرد، و البته که دست از پیگیری کتاب‌ها نمی‌کشید و به شناسایی و فهرست‏‬ برداری کتب خطّی فارسی و عربی موجود در کتابخانه‌های انگلستان می‌پرداخت.

محمد مشکات، سرانجام پس از یک بیماری طولانی در لندن از دنیا رفت، پیکر او را به ایران آوردند و در قم به خاک سپردند.



منیع: خبرگزاری مهر

نمایش مستند «دیوان حافظ سارایوو» در بوسنی


به گزارش خبرگزاری مهر، در مراسمی به مناسبت ۴۸۸ امین سالگرد تأسیس کتابخانه غازی خسروبیگ سارایوو در محل این کتابخانه برگزار شد، فیلم مستند «دیوان سارایوو – سفرنامه یک نسخه خطی» (روایت روند انتقال و مرمت نسخه خطی دیوان حافظ کتابخانه غازی خسروبیگ سارایوو در مشهد) برای نخستین بار به نمایش درآمد.

در این‌مراسم از کتابخانه آستان قدس رضوی و رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بوسنی و هرزگوین به واسطه فعالیت‌ و حمایت از کتابخانه غازی خسروبیگ تقدیر شد. فیلم مستند «دیوان سارایوو – سفرنامه یک نسخه خطی» با همکاری رسانه جامعه اسلامی بوسنی و هرزگوین و اداره کل همکاری‌های رسانه‌ای و فضای مجازی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تهیه شده است.

این‌فیلم، روایت سفر نسخه منحصر به فرد و چهارصد ساله دیوان حافظ شیرازی کتابخانه غازی خسروبیگ سارایوو است که با همکاری آستان قدس رضوی، رایزنی فرهنگی و سفارت کشورمان در بوسنی و هرزگوین و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در شهریورماه سال ۱۴۰۳ برای مرمت به مشهد منتقل و مرمت آن زیر نظر کارشناسان کتابخانه آستان قدس رضوی انجام شد.

در این مراسم، رئیس‌العلماء جامعه اسلامی بوسنی و هرزگوین گفت: کتابخانه غازی خسروبیگ یکی از پایه‌های جامعه اسلامی بوسنی و هرزگوین است. به نظر می‌رسد کتابخانه لازم است پروژه‌هایی که این نهاد را در داخل و خارج از بوسنی مطرح و محترم کرده‌اند، ادامه دهد. وی افزود: کتابخانه در تلاش است در عرصه علمی بین‌المللی گام‌هایی بردارد و علاوه بر وظایف روزمره خود، میراث ما را به محافل اروپایی و جهانی معرفی کند.

همچنین جنان هاندژیچ مدیر کتابخانه غازی خسروبیگ، در این مراسم گفت: کتابخانه امروز با افتخار ۴۸۸ امین سالگرد تأسیس خود را جشن می‌گیرد. این مراسم سالگرد تحت تأثیر مرمت نسخه خطی دیوان حافظ شیرازی، شاعر بزرگ کلاسیک فارسی، قرار گرفته است که با نظر کارشناسان به‌خوبی در شهر مشهد در ایران مرمت شد. هر نسخه خطی تنها یک کتاب نیست، بلکه اثری هنری و یک میراث تاریخی-فرهنگی است، اما دیوان حافظ شیرازی به‌واسطه وجه هنری خود اهمیت دوچندان دارد.

وی افزود: امیدواریم این شاهکار هنر اسلامی به یکی از جاذبه‌های گردشگری سارایوو بدل شود. امروز همچنین فیلم مستندی را معرفی می‌کنیم که درباره سفر خاص این نسخه خطی، به مشرق دور و مشهد، تهیه شده است.

فیلم مستند «دیوان سارایوو؛ سفرنامه یک نسخه خطی» ضمن روایت روند انتقال نسخه خطی به مشهد، مراحل مرمت اثر و معرفی کتابخانه آستان قدس رضوی، در مصاحبه با اساتید دانشگاهی از جمله دکتر منیر درکیچ استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سارایوو و دکتر وحیدین پرلیویچ استاد گروه زبان آلمانی دانشگاه سارایوو (در خصوص تأثیرگذاری حافظ بر گوته) و شخصیت‌های علمی و فرهنگی دیگر، به بررسی تأثیر فرهنگی و هنری حافظ در بوسنی و هرزگوین و جهان می‌پردازد.

این‌مستند علاوه بر نمایش در مراسم یاد شده، طی روزهای آینده از تلویزیون BIR، رسانه جامعه اسلامی بوسنی و هرزگوین نیز پخش خواهد شد. مستند «دیوان سارایوو؛ سفرنامه یک نسخه خطی» در سامانه دماوند نیز واسپاری شده و قابل مشاهده است.

کتابخانه تاریخی غازی خسروبیگ سارایوو درسال ۱۵۳۷ میلادی به دست غازی خسروبیگ از حکمرانان عثمانی تأسیس و هم اکنون بزرگترین کتابخانه در بوسنی و هرزگوین و یکی از مهمترین مؤسسات فرهنگی در زمینه حفظ میراث شرقی و اسلامی در شرق اروپا محسوب می‌شود. در بخش نسخ خطی این کتابخانه، بیش از ده هزار نسخه بی نظیر خطی به زبان‌های عربی، ترکی و فارسی (شامل بیش از ۶۰۰ نسخه خطی فارسی) نگهداری می‌شود.

استقبال از دور جدید آموزش خوشنویسی در بوسنی و هرزگوین

دور جدید کلاس‌های آموزش خوشنویسی با حضور ۲۴ هنرجو در نگارخانه رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری ایران در سارایوو و ۱۰ هنرجو در مرکز فرهنگی کشورمان در شهر موستار آغاز شد.

در شهر سارایوو هنرجویان زیر نظر استاد عبدالحق حاجیمیلیچ، استاد خوشنویسی و فارغ التحصیل رشته تاریخ هنر، این هنر ایرانی‌اسلامی را فرا می‌گیرند. عبدالحق حاجیمیلیچ با بیش از شصت هزار دنبال کننده در فضای مجازی، یکی از پر مخاطب ترین هنرمندان بوسنی و هرزگوین است. این دوره آموزشی در طول هفت هفته در دو گروه برگزار خواهد شد.

نمایش مستند «دیوان حافظ سارایوو» در بوسنی

همچنین دوره جدید آموزش خوشنویسی خط نستعلیق در رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بوسنی و هرزگوین -شهر موستار – آغاز شد. در این دوره هنرجویان زیر نظر استاد منیب ابرادوویچ، استاد برجسته خوشنویسی بوسنی و هرزگوین به یادگیری این هنر خواهند پرداخت. در این‌دوره تعداد ۱۰ هنرجو ثبت نام کرده‌اند که کلاس‌های ایشان طی هشت هفته روزهای پنجشنبه از ساعت ۱۷ تا ۲۰ در محل مرکز فرهنگی رایزنی فرهنگی سفارت ج. ا. ایران در شهر موستار برگزار خواهد شد.

منیب ابرادوویچ استاد این دوره، هنر خوشنویسی را در کشورهای مصر و کویت آموزش دیده و از معدود هنرمندان بوسنیایی است که به خط نستعلیق مسلط می‌باشد. خوشنویسی برج ساعت مکه توسط این هنرمند بوسنیایی، نشان از چیرگی وی در این هنر دارد. هر دو استاد خوشنویسی، در سال ۱۴۰۱ از سوی رایزنی فرهنگی سفارت کشورمان و به میزبانی اداره کل بین المللی تبلیغ به نمایشگاه بین المللی قرآن کریم تهران اعزام شده و آثار خود را در معرض دید مخاطبین ایرانی قرار دادند.

هنر خوشنویسی در بوسنی و هرزگوین هنری دینی و قرآنی قلمداد می‌شود و تاریخچه‌ای طولانی در این کشور دارد. خوشنویسان برجسته ای در تاریخ این کشور به خلق آثار هنری پرداخته اند.

رایزنی فرهنگی سفارت کشورمان در بوسنی و هرزگوین در تلاش است با برگزاری منظم کلاس‌های آموزشی مرتبط با هنرهای ایرانی‌اسلامی، ضمن رونق بخشیدن به مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در بوسنی و هرزگوین و جذب مخاطبین جدید، غنای هنر ایرانی در عرصه‌های مختلف را به مخاطبین معرفی کند.



منیع: خبرگزاری مهر

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمود فتوحی رودمعجنی، متولد خراسان است. رودمعجن، روستایی در ۴۸ کیلومتری تربت حیدریه. آن‌طور که خودش می‌گوید طی ۵۵ سال زندگی، دوره پیش از چراغ برق تا امروز را دیده که دوره دیجیتال و عصر ارتباطات است.

این‌استاد ادبیات، تحصیلات خود را در زادگاهش شروع کرد و در ۱۱ سالگی برای ادامه تحصیل به تربت حیدریه و بعدها به تهران رفت. کارشناسی را در دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) و کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه تهران خواند و بعدتر برای تدریس زبان فارسی به شهرهای زیادی سفر کرد. فتوحی کتاب‌های زیادی در زمینه ادبیات فارسی دارد که برخی از آن‌ها به‌عنوان منابع دانشگاهی در نظر گرفته می‌شوند. او همچنین برای چند دوره به‌عنوان مدرس زبان فارسی به کشورهای مختلف مامور شده است.

در فرصتی که برای گپ و گفت با این‌پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دست داد، به گفتگو درباره کتاب‌هایش و همچنین تجربه آموزش زبان فارسی به مردم دیگر کشورها پرداختیم.

در ادامه مشروح اولین‌قسمت گفتگو با فتوحی را می‌خوانیم؛

* آقای فتوحی از کتاب‌های شما شروع کنیم. اولین کتابتان چه سالی منتشر شد؟

اولین کتاب من هم‌سن دخترم است، سال ۱۳۷۷ بود اولین کتاب. با یکی از همکارانم جزوه‌ای برای تدریس فارسی عمومی تدوین و چاپ کردیم، با استقبال همراه شد و تا الان ۱۱۴ نوبت چاپ شده. دو سال بعد کتاب دومم را با نام نقد خیال منتشر کردم که رساله دکتری‌ام بود. پنج سال پس از دفاع با دستکاری اندکی منتشر شد و برگزیدۀ تشویقی کتاب سال شد.

* و بعد چه کتابی؟

یک کتابچۀ ۱۲۰ صفحه‌ای با عنوان نظریه تاریخ ادبیات در سال ۱۳۸۲ بود منتشر شد. پنج سال بعد با یک بازنگری اساسی آن را در ۴۰۰ صفحه منتشر کردم، با عنوان نظریه تاریخ ادبیات با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات‌نگاری در ایران.

* این کتاب هم مثل آن کتاب فارسی عمومی استفاده دانشگاهی داشت؟

بله، این کتاب هم برای مخاطب دانشگاهی است؛ البته تخصصی‌تراست. بیشتر به کار متخصصان و پژوهشگران تاریخ ادبیات می‌آید.

* بلاغت تصویر کتاب مورد علاقه خود من است، داستان آن چه بود؟

بلاغت تصویر سال ۱۳۸۶ منتشر شد، این کتاب در واقع پاسخی بود به پرسشی که در بارۀ بلاغت شعر برایم پیش آمد. نظریه‌های بلاغی سنتی ما تا شعر قرن هفتم کارآیی دارد؛ برای برخی تمهیدات و شگردهای صناعی در ادبیات عرفانی هم کارآمد نیست. روزی در کلاس حین تدریس، دانشجویی مصرعی از سهراب سپهری را طرح کرد: «صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است»، توضیحات من با روش‌های بلاغت سنتی قانع کننده نبود. دانشجویان گفتند چه‌کار باید بکنیم؟ گفتم بلاغت جدیدی لازم است. تجربه‌های عرفانی سنایی و مولوی و تخیلات سبک هندی و اشعار معاصر، با الگوها و أصول بلاغت سنتی قابل تحلیل نیست. همانجا جرقه‌ای در ذهنم زده شد و کار کتاب بلاغت تصویر آغاز شد.

با همه کاستی‌هایی که کتاب دارد اما با اقبال نسبی همراه بوده است. مدتی در آن بازنگری می‌کردم، اما از انتشار ویراست جدید منصرف شدم. مطالبش حدود بیست سال پیش نوشته شده و به همان زمان تعلق دارد.

* این کلاس کدام دانشگاه بود؟

دانشگاه تربیت مدرس، دوره دکتری بود. کلاس دانشجویان خارجی. اتفاقاً همان روزی بود که اتفاقات کوی دانشگاه رخ داد در سال ۱۳۷۸. همان روزها شروع کردم به این جستجوها و نتیجه شد کتاب بلاغت تصویر.

*پس کتاب بلاغت تصویر در واقع حاصل سوال یکی از دانشجوهای غیر ایرانی است که درباره بلاغت شعر سهراب پرسیده.

بله، البته آن دانشجو عرب زبان بود و بلاغت عربی را خوب می‌دانست.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

* از تجربه تدریس به دانشجوهای غیر ایرانی بگویید. برداشت‌شان از زبان فارسی و مواجه‌شان با زبان فارسی چه‌طور بود؟

در ایران هم تدریس زبان فارسی به خارجی‌ها داشتم، ولی اولین تجربه‌ام در خارج از کشور در یوگسلاوی قدیم و صربستان جدید بود. تازه جنگ‌های بالکان پایان یافته بود و یوگسلاوی بزرگ به چند جمهوری کوچک تقسیم شدند، دو سالی در دانشگاه بلگراد فارسی تدریس می‌کردم. یک تجربه مشابه هم در دانشگاه ملی استرالیا داشتم و یک تجربه در کانادا.

انگیزه‌های فراگیری زبان برای خارجیان متفاوت است. هر انگیزه‌ای با ذهنیتی نسبت به ایران همراه است. آن ذهنیت خیلی مهم است؛ و منِ معلمِ فارسی بایستی بر اساس ذهنیت افراد، برنامه تدریس زبان فارسی را تنظیم کنم. مثلاً در بعضی کشورها مثل کشورهای بالکان، گروه‌هایی علاقه‌مند به ایران باستان هستند. ایران عهد هخامنشی و ساسانی خیلی برایشان مهم است. مثلاً در کرواسی به آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید توجه خاصی داشتند، می‌گویند لباس‌های یکی از نمایندگان ملل که پایه تخت داریوش را بر دوش حمل می‌کنند، لباس کرواسی به تن دارد. می‌گفتند سوابق تاریخی‌مان را آنجا می‌بینیم. یا بعضی لباس‌های قشقایی‌ها یا لرستانی‌ها را شبیه لباس‌های خودشان می‌دانستند.

* نشانه‌های آشنا پیدا می‌کردند.

بله دقیقاً. در سر دیگر طیف، کسانی هستند که مسائل امروز را دنبال می‌کنند. بعضی‌شان در بالکان ضد آمریکایی بودند و ایران برای‌شان الگوی ضد امریکایی بود؛ اینها یک جور ایران دیگر را می‌بینند. در میان مسلمان‌های بوسنی و هرزگوین هم کسانی بودند که در پی شناخت مثنوی و مولانا و ادبیات عرفانی فارسی بودند. فرقه‌های بکتاشیه و سعدیه و امثال آنها هنوز در بوسنی هستند. در خانقاه‌های آنجا مثنوی را می‌خواندند، شرح‌های مثنوی وجود داشته، هر جایی و هر گروهی ذهنیتی دارند.

* در استرالیا چه‌طور؟

در استرالیا هنر ایران و تاریخ ایران باستان برای فارسی آموزان جذاب بود؛ مثلاً کسانی به خوشنویسی ایران علاقه نشان می‌دادند، کارگاه آشنایی با خوشنویسی داشتیم برای گروهی دیگر سینمای ایران جذابیت داشت. گروهی هم فرزندان مهاجران فارسی زبان از ایران و افغانستان و تاجیکستان بودند. ما برای هر گروه یا ملتی باید آموزش زبان فارسی را بر متناسب با گرایش و نیازهای زبان‌آموزان تنظیم می‌کردیم؛ با این کار جاذبۀ زبان و فرهنگ ایرانی برایشان بیشتر می‌شد.

* سرفصل‌هایی که کار می‌کردید متناسب با خواست آنها بود؟

دقیقاً، ما طبعاً یک دوره کتاب درسی داشتیم که مبنای اصلی تدریس بود؛ بیرون از کلاس و کتاب فعالیت‌های دیگری داشتیم؛ مثلاً کارگاه‌های آموزشی داشتیم، یا تمریناتی متناسب با نیازهای فراگیران تنظیم می‌کردیم. فیلم پخش می‌شد برنامه‌های جانبی مثل گفتگوهای دورهمی، آشپزی ایرانی، موسیقی زیاد بود. دانشجویان دوست داشتند به سبک ایرانی آشپزی کنند. جشن‌های نوروز و سیزده بدر و یلدا و برنامه شب‌های ایران می‌گذاشتیم. یک نمایشگاه خیلی بزرگ در کانبرا پایتخت استرالیا با نام راه ابریشم برگزار شد، با حضور کشورهای راه ابریشم و کشورهای غربی.

ایرانی‌ها در آماده‌سازی غرفه ایران خیلی تلاش کردند. بخش آموزش زبان دانشگاه ملی استرالیا (ANU) هم ما بودیم، دو نفر خطاط بودیم که اسم افراد را با خط نسخ و نستعلیق روی کاغذ باد می‌نوشتیم و هدیه می‌کردیم. باور می‌کنید که در دو شب نزدیک به ۶۰۰ نفر توی صف آمدند که اسم خودشان یا دوستانشان را به خط خوش و به یادگار بنویسیم؟

*این‌قدر استقبال بود؟

بله. برایشان نوع قلم و مرکب و صدای نی روی کاغذ شگفت انگیز بود. ایران و زبان فارسی برای آموزش زبان جاذبه‌های متنوعی دارد؛ از جاذبه‌های توریستی بگیریم، تا اقتصادی و دیپلماتیک. یک شاگردی داشتیم خیلی قد بلند بود، بیشتر از دو مترو، ایشان الان استاد میکروبیولوژی در دانشگاه بلگراد است. آن زمان رویکردهای ضد آمریکایی داشت. می‌گفت اصلاً نمی‌خواهد زبان انگلیسی را یاد بگیرد. زبان یونانی و آلمانی می‌خواند و فارسی را هم می‌آموخت.

* فصل مشترک این همکاری به خاطر ضد آمریکایی بودن ایشان است.

صرفاً ضد امریکایی بودن نبود؛ خانواده ایشان هم تعلق خاطری به ایران تاریخی داشتند. در کنارش به موسیقی ایرانی هم علاقمند بود و الان سنتورنواز ماهری است. خیلی راحت فارسی می‌نویسد و صحبت می‌کند و با دانشگاه‌های ایران طرح‌های مشترک دارند.

یا مثلاً پلیس جوانی که فارسی را خیلی جدی دنبال می‌کرد و علاقه شدیدی به ایران داشت. او هم در جستجوی نژاد آریایی بود؛ گاهی می‌رفتم خانه‌اش، یک اتاق داشت که روی تمام در و دیوارش را پر کرده بود از طرح آجرهای معماری‌های ایرانی. می‌گفت اینها رمزها و نشانه‌های آریایی است.

*جالب است. در مورد بالکان به لحاظ فرهنگی باز یک نخ تسبیح ما را به هم وصل می‌کند ولی مثلاً در استرالیا که مهاجرپذیر است، بیشتر جنبه‌های مدرن امروز ایران مهم است.

بله، تعدادی از شاگردان ما ایرانیان و یا افغانستانی‌های مهاجر نسل دو و سه بودند. تعدادی هم به جهت آشنایی‌های فامیلی و خانوادگی و دوستان ایرانی خود، سراغ زبان و فرهنگ ایران می‌آمدند؛ مثلاً دختری بود که تا اسم ایران را می‌شنید گریه می‌کرد! یک بار از او پرسید: چنین احساسی عجیب است! گفت: من یک بیماری داشتم و از زندگی قطع امید کرده بودم، یک پزشک متخصص ایرانی من را نجات داد. زندگی دوباره‌ام را مدیون فرزند ایران هستم. می‌خواهم فارسی یاد بگیرم و ایران را خوب بشناسم. بروم ایران را ببینم. یا کسی را داشتیم که عمویش در ایران دیپلمات بوده. خلاصه این که آدم‌ها با انگیزه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و تجارب متفاوت سراغ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می‌آیند.

* ترکیب کلاس جالبی داشتید پس!

خب اداره کردن کلاسی با این تنوع‌ها کار سختی بود؛ یک وقتی رفتم کلاس پایۀ ۱، دیدم تعدادی دارند فارسی صحبت می‌کنند؛ دانشجویان نسل دوم مهاجران ایرانی و افغانی عمدتاً فارسی روان حرف می‌زنند اما خواندن و نوشتن بلد نیستند؛ یک کلاس ۱۱ نفره داشتم، سه نفرشان ایرانی بودند، یک افغانستانی، یک عرب‌تبار و شش نفر دیگر چینی و ایتالیایی و روس…. کار بسیار سختی بود. دانشجوی چینی حتی یک کلمه فارسی نشنیده بود؛ دانشجوی عرب‌تبار خط و حروف را خوب می‌شناخت، ایرانی‌ها هم فارسی امروزی را بسیار راحت صحبت می‌کردند. مجبور بودم کلاس را در سه گروه با سه برنامۀ جداگانه اداره کنم.

* کدام سخت‌تر بود؟ تدریس فارسی به یک غیر فارسی‌زبان یا تدریس فارسی به کسانی که به قول شما نسل دو و سه بودند و یا پیش‌زمینه‌ای از فارسی داشتند؟

خب معلوم است، آموزش زبان به کسی که هیچ سابقه‌ای ندارد سخت‌تر است. یادم هست در دانشگاه بلگراد با تأخیر کارم را شروع کردم. اوایل نوامبر_ نیمه آبان _ شروع کردم تا ژانویه؛ شاگردان حروف الفبای فارسی را نسبتاً یاد گرفتند و می‌توانستند حروف را تشخیص بدهند. رفتند تعطیلات ژانویه، وقتی برگشتند همه الفبا را فراموش کرده بودند. کار با این طیف از زبان آموزان سخت است. از آن طرف دانشجویی داشتم که در گفتگو و درک مطلب قوی بود، قشنگ فارسی صحبت می‌کرد، موسیقی ایرانی گوش می‌داد به راحتی فیلم فارسی می‌دید، فقط نمی‌توانست بخواند و بنویسد. مثل یک روستایی فارسی زبان که سواد ندارد؛ همین شاگرد در خانواده راحت صحبت می‌کند. این دو طیف، دو روش متفاوت برای آموزش می‌خواهد. معمولاً در آموزش با دومی مشکلی ندارید، یعنی با کسی که فارسی بلد است سرعت آموزش خیلی بالاست.

* به لحاظ زمانی برای هر کدام تقریباً چند دوره لازم بود؟ یک ترم؟ دو ترم؟

بستگی داشت؛ دانشجویی که می‌آمد نوشتن خط فارسی را یاد بگیرد خب حدوداً سه چهار ماهه خط را یاد می‌گرفت و به راحتی می‌خواند، اما دانشجویی که هیچ ذهنیتی نسبت به خط فارسی نداشت و روز اول خط فارسی را می‌خواست از چپ مثل خطوط لاتین بخواند، بیشتر طول می‌کشید.متصل نوشتن حروف فارسی و حروف هم‌صدا نیز خودش ماجراها داشت.

*اینها بعداً کلاس خوشنویسی می‌آمدند؟ یا اول خوشنویسی می‌آمدند و بعد فارسی؟

نه کلاس‌های خوشنویسی برای آشنایی با هنر خوشنویسی بود. مرکب و لیقه و لوازم خوشنویسی از ایران سفارش داده بودیم. یادم هست در کارگاه خوشنویسی، داشتم توضیح می‌دادم و شرکت کنندگان با دوات و قلم ور می‌رفتند حواسشان نبود دست و لباسشان سیاه شده بود. دیدم آقایی ردیف جلو نشسته و با خط زیبایی دارد می‌نویسد: “فروغ صبح دانایی کتاب است”. پرسیدم: where are you from؟ گفت: ایران، مشهد. همشهری در آمد. گفت که در یک تابلوسازی کار می‌کرده و آنجا خط یاد گرفته. درِ گوشم گفت البته متولد کابلم. یکی هم می‌گفت من عاشق صدای قلم نی هستم. خاطره‌ای از خطاطی دارم در یوگسلاوی که در مجله بخارا هم نوشتم. آقایی بود که نه خواندن فارسی بلد بود و نه نوشتن. اما شکسته نستعلیق را از روی تابلوها بسیار زیبا تقلید می‌کرد. الگو را دقیق تماشا و به تدریج نقاشی می‌کرد. دو سالی که با هم ارتباط داشتیم، کم‌کم حروف فارسی را یاد گرفت.

* خوشنویسی نزدیک‌ترین همسایگی را با ادبیات دارد، خیلی عجیب است کسی نتواند بخواند ولی بنویسید.

بله. می‌گفت – به صربی خیلی شیرین سخن بود – وقتی خط شکسته را می‌بینم قلبم شروع به تپش می‌کند، سرم دوار می‌رود. می‌توانم از خط با حافظه‌ام عکس بگیرم. حالت روحی ویژه‌ای داشت یک نوع تجربۀ خاص. پرسیدم نسبت به خوشنویسی انگلیسی هم این حس را داری؟ می‌گفت نه ندارم.

* بعد از بلاغت تصویر چه کتابی نوشتید؟

پیش از کتاب بلاغت تصویر دو کتاب درباره ادبیات صربستان نوشتم: یکی حماسه‌های صربی است. داستانهای حماسی را با شاگردان می‌خواندیم و به فارسی ترجمه می‌کردیم. یکی هم تاریخ ادبیات صربستان. هر دو کتاب در سال ۱۳۸۳ با سرمایه سفارت صربستان در تهران منتشر شد.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

همزمان با کتاب بلاغت تصویر کتابی نوشتم به نام آئین نگارش مقاله علمی پژوهشی. قصه این کتاب جالب است؛ آن زمان خانم من دانشجو بود، داشت تحصیلات تکمیلی می‌خواند. یک درس روش تحقیق داشتند، از من می‌پرسید این موضوع چیه؟ اون یکی چطور؟ این را چطور باید بنویسیم؟ همان زمان یک درس روش تحقیق داشتم، جزوه‌ای که برای دانشجویان تنظیم کرده بودم به همسرم نشان می‌دادم و می‌گفتم: ما این مطلب را این‌طور بحث می‌کنیم و آن دیگری را این طور. می‌گفت نه استاد ما چیز دیگری گفته! خلاصه هر چه به منابع معتبر ارجاع می‌دادم قبول نمی‌کرد. تا این که جزوه را مرتب کردم و دادم به ناشر.

حقیقتش این بود که بخشی از آن کتاب را به عنوان شیوه نامه مجله آماده کرده بودم چون سردبیر بودم و باید برای نویسندگان مقالات دستور العملی در روش ارجاع، تنظیم مطالب، انواع مقاله و ساختار هرکدام فراهم می‌کردم. کتاب به زودی مورد اقبال قرار گرفت. یک نسخه هم فرستادم برای استاد همسرم. ایشان از کتاب خوشش آمده بود. تا الان ۲۶ بار چاپ شده. سال ۲۰۱۶ یکی از استادان ادبیات تاجیکستان این کتاب را به خط و گویش تاجیکی برگردانده است.

*از کتاب‌های دیگرتان هم صحبت کنیم!

کتاب سبک شناسی در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. یک مجموعه برای آشنایی با روش‌ها و نظریه‌های جهانی سبک‌شناسی است و بخش دوم آن سبک شناسی عملی است. برندۀ جایزۀ کتاب فصل و برگزیدۀ تشویقی جایزۀ جلال آل احمد شد.

کتاب صد سال عشق مجازی یک پژوهش در شعر فارسی قرن دهم یا مکتب وقوع فارسی است. سال ۱۳۹۵ منتشر شد و نشان دهخدا و جایزۀ جشنوارۀ بین المللی فجر را دریافت کرد. کتاب درآمدی بر ادبیات شناسی را سال ۱۴۰۰ منتشر کردم راهنمای أصول آموزش و پژوهش در ادبیات فارسی است.

کتاب دیگری که برایش ارزش ویژه قائلم نامش صور خیال متعالیه است. خوانش تطبیقی شعر صائب تبریز و حکمت متعالیه ملاصدرا. در این کتاب همسویی شعر فارسی و حکمت ایرانی در مسألۀ وجودگرایی را نشان داده ام. بر خلاف روایت رایج که شعر عصر صفوی را تهی از اندیشه و حکمت قلمداد کرده است، این کتاب نشان می‌دهد که شعر فارسی در این دوره نیز همچنان بار حکمت ایرانی را بر دوش می‌کشد.

آخرین کتابم ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی است که چند ماه پیش به بازار آمد. بنیاد این کتاب بر یک گزارش تاریخی در بارۀ تلاش‌های ایرانیان برای دستیابی به یک ابرمتن شبه مقدس نهاده شده است. و زادمان و زیستمان و سرشت صوری و معنایی سه ابرمتن فارسی (شاهنامه، مثنوی، دیوان حافظ) را بررسیده و کوشیده امکان و امتناع ظهور متن مقدس در زبان فارسی را واکاوی کند.

ادامه دارد…



منیع: خبرگزاری مهر